شاید ندانی
اما من هر روز سری می زنم به قاب یادت بر طاق ذهنم
هنوز در برگهای دفتر خاطراتم رد پایت را جستجو می کنم
هنوز در آلبوم ذهنم به دنبال تصویری از روزهای خوب حضورت هستم
و هنوز در آینه خیره می شوم شاید تصویرت را در قاب چشمانم ببینم...
در آغوشم که می گرفتی
آنقدر آرام می شدم
که فراموش می کردم
بـاید نفس بکشم ...
دلم گرفته به اندازه وسعت تمام دلتنگی های عالم
شیشه قلبم آنقدر نازك شده كه با كو چكترین تلنگری می شكند
دلم می خواهد فریاد بزنم
ولی واژه ای نمی یابم كه عمق دردم را در فریاد منعكس كند
فریادی در اوج سكوت كه همیشه برای خودم سر داده ام
دلم به درد می آید وقتی سر نوشت را به نظاره می نشینم كاش می شد
پرواز كنم پروازی بی انتها تا رسیدن به ابدییت...
كاش می شد در میان هجوم بی رحمانه درد خودم را پیدا كنم.
نفرین به بودن وقتی با درد همراه است
بغض کهنه ای گلویم را می فشارد به گوشه ای پناه می برم
ای کاش باز هم کسی اشکهایم را نبیند...
نظرات شما عزیزان:
[ پنج شنبه 18 مهر 1392برچسب:حرف هاي عاشقانه,جملات عاشقانه زيبا,جملات احساسي,جملات عاشقانه غمگين,حرف هاي عاشقانه,متن عاشقانه,
] [ 20:38 ] [ پويا ][